محمدولی خلعتبری معروف به محمدولیخان تُنِکابُنی ملقب به سپهدار اعظم(۱۲۲۵ - ۱۳۰۵ ه.خ.)، سیاستمرد و سه دوره نخستوزیر ایران
بود.القاب
او پیش از انقلاب مشروطه به ترتیب دارای لقبهای «ساعدالدوله» و «نصرالسلطنه» بود. پس از استبداد صغیر از آن جا که از رهبران فاتح تهران بود به او لقب «سپهدار اعظم» داده شد. سرانجام احمد شاه قاجار او را ملقب به «سپهسالار اعظم» نمود و لقب «سپهدار اعظم» به فتحالله خان اکبر داده شد. این وضع سبب دشواریهایی شد، از همین روی برخی برای پیشگیری از اشتباه، او را «سپهدار تنکابنی» و فتحالله اکبر را «سپهدار رشتی» نامیدند. در اواخر عمر و پس از اجباری شدن شناسنامه، نام خانوادگی «خلعتبری» را برای خود برگزید.
نقش در آذربایجان
وی در ابتدا از سرداران محمد علی شاه بود و حاکم تنکابن بود که توسط شاه به حکومت گیلان منصوب شد.پس از توپ بستن مجلسدر سال ۱۳۲۶ سپهدار از طرف محمد علی شاه رئیس اردوی آذربایجانو مأمور متفرق نمودن مشروطهخواهان در تبریز گردید. پس از چند ماه توقف در خارج از شهر و بدون درگیری با مشروطهخواهان و اختلاف و ناسازگاری با عین الدوله فرمانفرمای آذربایجان با تغییر به تنکابن بازگشت و ندای عدالتخواهی سر داد و انجمنی هم به اسم «انجمن عدالت» تشکیل داد.
مشروطهخواهی
مشروطهخواهی سپهسالار را عدهای به دلیل اختلافات او با بخشهایی از دربار قاجار و به ویژه عین الدوله میدانند و عدهای به خاطر تشخیص موقعیت و شم سیاسی او که غروب استبداد قاجاری را پیشبینی کرده و به موقع جبهه عوض کرده و به جنبش آزادیخواهانه و استقلال طلبانه مشروطیت که رو به گسترش و فراگیری ملی بود پیوست. اما او که در آستانه پیروزی مشروطیت بزرگترین ملاک و تاجر ایران بود به خاطر منافع آتی خویش هرگزه از ته دل تعلق خود را در آن صف نمیدانست و دودلیها و این پا و آن پا کردنهای اش در موقع یورش مشروطهخواهان گیلان به تهران اگر با عزم راسخ و قاطعیت انقلابیون گیلان و تنکابن و کجور به سرکردگی سرتیپ دیو سالار (سالار فاتح) خنثی نمیشد مانع از فتح تهران میشد. .[۱] اوایل سال ۱۳۲۷ که مجاهدین رشت را تصرف کردند و آقا بالا خان حاکم رشت را کشتند طی نامهای به سپهسالار او را به عزیمت به رشت و به دست گرفتن فرماندهی نظامی نیروهای مشروطه دعوت کردند. این تصمیم انقلابیون گیلان یکی از کارسازترین و هشیارانهترین راهبردهایی بود که اتخاذ شد و اثر مستقیم سیاسی و نظامی به نفع فتح تهران گذاشت. آنان با این عمل باعث شدند که سپهسالار تمام پلهای ارتباط خود را با دربار قاجار خراب کند. سپهسالار به سبب ارتباطات گسترده تجاری و سیاسی که با روسیه تزاری پشتیبان اصلی محمدعلی شاه داشت اگر میخواست میتوانست با نیروهای تحت فرماندهی اش مشروطهخواهان گیلان را دچار درد سر کند. اما برعکس آنان توانستند با این عمل از تجربه نطامی سپهسالار و نیروهای تحت فرماندهی اش به برای فتح تهران استفاده کنند. بدین ترتیب سپهسالار وارد رشت شد و با مجاهدین همگام گردید. . محرم ۱۳۲۷ ه. ق تلگرافی از محمد علی شاه قاجار برای سپهسالار فرستاده شد: «محمد ولی! محض فوق نمک به حرامی تو به دولت، تو را از شئونات دولتی خارج و املاک تو را خالصه نمودیم» سپهدار هم تلگرافی نوشت: «باغشاه! الحمدالله که از این ننگ خارج شدم و در املاک من هم هیچکس قدرت دخالت نخواهد داشت».
پس از فتح تهران
پس از فتح تهران در ۱۳۲۷ در کابینة اول وزیر جنگ و در رمضان همان سال رئیسالوزرا شد. در رجب ۱۳۲۸ کابینه سپهدار معزول و کابینه میرزا حسن خان مستوفی الممالک سر کار آمد. در دهم ربیعالاول ۱۳۲۹ باز کابینه تحت ریاست سپهدار تشکیل شد. پس از ترور آیت الله بهبهانی و اختلافاتی که بین او و سردار اسعد بختیاری بروز کرد از ریاست دولت استعفا داد. پس از پیروزی بر استبداد، اختلاف جناحبندیهای درونی نیروهای مشروطه عمیقتر شده و به تشکیل دو حزب دست راستی اعتدال و حزب رادیکال و انقلابی دمکرات انجامید. سپهسالار چون دیگر خانها، فئودالها، اعیان و اشراف به حزب اعتدال پیوست. رهبر فکری این حزب آیتالله سید محمد طباطبایی بود. آیتالله بهبهانی، میرزا علی محمد دولتآبادی ، صدرالعلما، محمدعلی خان نصرت السلطان، مرتضی قلی خان نائینی، ذکاالملک،معتمدخاقان، محمدتقی بنکدار، محمدتقی رزاز از دیگر چهرههای برجسته آن بودند. حزب دمکرات که تشکیلات جناح رادیکال مشروطهخواهان بود از افرادی چون سید محمدرضا مساوات، شیخ محمد خیابانی، سید حسن تقیزاده، ابراهیم حکیمی، حیدر عمو اوغلی، رسول زاده، ابوالضیا، جلیل اردبیلی، محمد نجات، احمد قزوینی، محمدعلی خان تربیت، نوبری، سرتیپ دیوسالار (سالار فاتح) تشکیل شده بود. .
سپهسالار از دشمنان قسم خورده جنبش جنگل بود و بارها در زمان صدارت و وزارتش نیرو برای سرکوب آن ارسال کرد.
دوران رضا پهلوی
رضا شاه که پس از به قدرت رسیدن، املاک دیگران را به زور در تملک خود در میآورد یا به زور «میخرید»، به املاک او هم از طریق وزارت مالیه دست انداخت. تنکابنی روزی به کاخ او میرود و در مورد وضعیت املاکش میپرسد. رضا شاه که احدی جرات نفس کشیدن بدون اجازه وی را نداشت و به دیکتاتور مطلق العنانی بدل شده بود با طعنه پاسخ میدهد: «ولی خان! تو که بهتر میدانی، در سلطنت مشروطه، شاه اختیاراتی ندارد. بهتر است با وزیر مالیه و هیئت وزرا وارد مذاکره شوید». سپهسالار که از فشارهای مالی به تنگ آمده بود پس از نوشتن وصیتنامه روز دوشنبه شهریور ۱۳۰۵ خورشیدی ساعت دو بعداز ظهر در خانه اش در زرگنده تهران با شلیک طپانچه به شقیقه خود به زندگی پرتلاطمش خاتمه میدهد. در وصیتنامه او خطاب به پسرش امیر اسعد آمده است: «امیر اسعد. فوری نعش مرا بفرستید امامزاده (امامزاده صالح شمیران) بشورند و پیش پسرم دفن کنند. البته همین الان اقدام بشود. دیگر برای بنده تشریفات و گریه پس از هشتاد و چند سال عمر لازم ندارد.>>.
روایت است که روزهای آخر زندگی این بیت شعر را مدام زمزمه میکرد: مرا عار باشد از این زندگی / که سالار باشم کنم بندگی.
انقلاب کبیر فرانسه...
ما را در سایت انقلاب کبیر فرانسه دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : m-amirin2002 بازدید : 194 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:46